دانلود رمان ابله از فئودور داستایوفسکی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: فئودور داستا یوفسکی
چکیده رمان ابله
میشکین، مردی که بیماری صرع او را به “ابله” تبدیل کرده، با نیکاندیشی کودکانهاش وارد دنیایی پر از دسیسه میشود. دو زن، نماد دو راه زندگی پیش پای او میگذارند: ناستازیا، قربانی جامعه که عشق را با نفرت درمیآمیزد، و آگلایا، که عشق پاک اما سادهلوحانهای دارد. اما هرکس به میشکین نزدیک میشود، محکوم به فاجعه است. داستایفسکی در این اثر، پرسش جاودانه را مطرح میکند: آیا انسانهای پاکدل محکوم به رنجاند؟
قسمتی از متن رمان ابله
نیت شما هم بسیار مسرورم براستی جوانی مؤدب و محبوب بنظر می رسید . .شما وسائل نگارش را در دفتر خود جمع دارید. مدادها و قلم های گوناگون و کاغذ ضخیم وأعلا براستی دفتر کار زیبائیست.
آن تابلویی را که در این جا گذاشته اید من میشناسم یکی از مناظر سویس است یقین دارم که نقاشی از روی طبیعت آنرا نقاشی کرده است و خیال میکنم محل آنرا که در ایالت آوری واقع است خوب می دانم.»
با آنکه این تابلو را در اینجا خریده ام ممکنت اظهارات شما درست باشد کانیا به آقای شاهزاده کاغذ بدهید. اینهم قلم و کاغذا پشت این میز قرار بگیرید.
در این اثنا ژنرال به گانیا که از کیف خود عکس بزرگی در آورده بود گفت :شما برای من چه آورده اید؟ آه عکس ناستازی فیلیپوونارا خود او این عکسی را بشما داده است؟
گانیا با لبخند تلخی چنین پاسخ داد : اوه این عکس را به مناسبت جشن تولد خود بمن هدیه کرد. مدت مدیدی بود از او تقاضای عکسی کرده بودم.
نمیدانم آیا منظو وی از هدیه کردن عکس خود در چنین روزی آن نبوده است که بمن بفهماند چرا دست خالی برای تبریک گفتن روز تولدش بخانه او رفته ام ؟
زنرال سخن او را قطع کرد و گفت: بطور قطع چنین نیست عجب فکر غریبی به مخیله تو رام یافته است او اگر چنین منظوری داشت بیک اشاره اکتفا نمی کرد.
گذشته از این او چه نیازی به هدیه تو دارد و توجه هدیه ای می توانستی در خور شأن او تهیه کنی؟
دست کم باید چندین هزار روسل به خریدن این هدیه اختصاص دهی باز هم بهترین کار آنست که تو نیز عکس خودت را تقدیم أوکنی بگویدانم آیا هنوز ترا نخواسته است ؟
او هرگز از من چنین تقاضائی نکرده و نخواهد کرد. ایواند فیدررویج شب نشینی امشب را فراموش نخواهید کرد. شما از جمله مدعوین ممتاز هستیده ..
چگونه ممکنست فراموش کنم؟ آنهم جشن بیست و پنجمین سال تولد او را گوش کن .
گانیا ! سری را نزد تو فاش میکنم. او به تو تسکی ومن قول داده است امشب حرف آخر خود را بگوید. آری یانه ، کار تو تمام است.
گانیا ناگهان دستخوش چنان اغتشاش روحی شد که رنگ از چهره اش پرید و با صدای لرزانی پرسید :آیا براستی چنین سخنی گفته است.
پریروز به ما در این خصوص قول قطعی داده است. هر دو تن آنقدر اصرار ورزیدیم که سرانجام تسلیم شد ولی درخواست کرد قبل ترا از موضوع آگاه نکنیم.
ژنرال به گانیا خیره شده بود و هویدا بود هیجان گانیا دروی اثر نامطلوب دارد.
گانیا بالحن تردید آمیز و ناراحتی گفت : ایوان فیدروویج ! بیاد آورید وی قبل از اعلام تصمیم خود مرا در اتخاذ هرگونه تصمیمی آزاد گذاشته است. گذشته از این سخن آخر را من باید بگویم.
ژنرال باحال اضطراب آمیزی پرسید: آیا تو چنین قدرتی را داری؟من چیزی نگفته ام ..خدایا ! شما ما را دو چار چه وضع دشواری خواهید کرد ؟
من امتناعی ندارم. شاید نتوانسته ام منظورم را درست بیان کنم. ژنرال بدون آنکه سعی کند از شدت خشم خود بکاهد گفت : همینش باقی مانده که نورد کنی!
دوست من در این مورد کافی نیست که تو رد نکنی باید هنگامیکه از موافقت کرد شور و هیجان و خوش وقتی زاید الوصفی ابرازداری درخانه توجه خبر است ؟
در خانه من در خانه من همه چیز مطابق اراده من جریان خود را طی میکند جز آنکه پدرم باقدامات جنون آمیز خود همچنان ادامه میدهد و کارش کم کم برسوائی میکند.
من با او صحبت نمی کنم من از دور او را بازرسی میکنم و بصراحت میگویم هرگاه مادرم نبود او را از خانه میراندم.
بدیهی است مادرم پیوسته میگرید و خواهرم ابراز عصبانیت میکند. اما به آنها گفته ام اختیار سرنوشت من در دست خودم است و اصرار دارم که در خانه من همه از من اطاعت کنند. اقلادر حضور مادرم این نکات را بخواهرم ابلاغ کرده ام.»