دانلود رمان برزخ بازوانت از پرستو شاه حسینی با لینک مستقیم

دانلود رمان برزخ بازوانت از پرستو شاه حسینی با لینک مستقیم

دانلود رمان برزخ بازوانت از پرستو شاه حسینی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم

نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر

نویسنده رمان: پرستو شاه حسینی

چکیده رمان برزخ بازوانت

آراد هرگز بخشش را نمی‌شناخت—تا اینکه عشق مازیار را اسیر کرد. او که قصد داشت با ازدواج اجباری، مازیار را عذاب دهد، کم‌کم در دام احساساتی ناخواسته گرفتار می‌شود. اما آیا این رابطه‌ی سمی می‌تواند به عشق تبدیل شود، یا هر دو را به ورطه نابودی می‌کشاند؟

قسمتی از متن رمان برزخ بازوانت

از همین حالا هنوز چند ساعتی نگذشته دل کوچیکش برای مادر و یک دونه خواهرش تنگ بود. با صدای مهری به خودش آمد.-گفتی اسمت الین بود دخترم؟-بله. مهری قندون رو نزدیک به دست الین گذاشت.

-چاییت رو بخور مادر سرد شد؛ من هم مهری هستم سالهاست که خودم و شوهرم توی این خونه برای آقا کار می کنیم؛ اون موقع ها که آقا و خانم پدر و مادر آقا آراد هم زنده بودن ما این جا بودیم البته خدمتکارهای زیادی بودن ولی بعد که دیگه آقا تنها شد همه رو اخراج کرد،

فقط ما موندیم یه پسر هم دارم که الان سربازه دیگه آخرای خدمتش همین روزها سربازیش تموم میشه و برمی گرده پیشمون آقا قول داده دستش رو توی شرکت بند کنه که بچه ام بیکار نمونه خدا آقا رو خیر بده مرد خوبیه ما هیچ بدی ازش ندیدیم یه پارچه آقاست؛

خب دخترم تو یه چیزی بگو همش من حرف زدم. الین با آرامشی که به طور ذاتی توی صداش بود پرسید-این جا فقط آقا زندگی می کنه؟مهری از روی صندلی بلند شد و کنار اجاق گاز ایستاد در قابلمه خورشت رو باز کرد.

-تابستون آره آقا تنهاست ولی مدرسه ها که شروع بشه آقا یه خاله داره که با دخترش میاد این جا دخترش پارسال دانشگاه تهران قبول شده خودشون شاهرود زندگی میکنن.

شوهرش فوت شده پارسال که اومدن آقا نذاشت خونه ی جدا بگیرن گفت چه کاریه خونه به این بزرگی من هم تنهام بیاین همین جا،

خلاصه این شد که شکوه خانوم خاله ی آقا با مارال دخترش اومدن این جا حالا تابستون رفتن شهرشون میگن اون جا هواش بهتره .

با قاشق خورشت رو هم زد و کمی از خورشت توی قاشق رو بعد از فوت کردن مزه کرد.- چمیدونم مادر من که خیلی سال پام رو از تهران بیرون نذاشتم فقط دو سال پیش آقا چند روز ما رو فرستاد مشهد خدا خیرش بده هر چی از آقایش بگم کم گفتم.

در قابلمه رو بست و دوباره روی صندلی نشست.-تو بگو مادر اومدی کار کنی کمک خرج خونواده ات باشی؟ از خونواده ات بگو اهل همین جایی؟

الین با خودش فکر کرد توی این خونه ی بزرگ قطعا با حضور مهری خانوم و یکریز صحبت کردنش حوصله اش سر نمی رود؛ به آرامی سری تکان داد.-آره اهل همین جا هستیم با مادر و خواهرم و ناپدریم زندگی می کنم.مهری ابرویی بالا داد.-اون که باهات اومده بود پدرت نبود؟

الین نچی کرد.-نه پدرم فوت شده و مادرم با اون آقا ازدواج کرده -اهان پس تو و خواهرت پدرتون فوت شده؟-نه فقط پدر من بود خواهرم پدرش همون آقا بود که دیدیش ولی با خواهر تنی برام فرقی نداره دوازده سالشه خیلی دوستش دارم مهری لبخندی زد.

-معلومه که دختر مهربونی هستی عزیزم هم زیبایی هم مهربون.الین قلپی از چاییش خورد.-ممنون شما لطف دارین.مهری استکان خالی خودش رو برداشت و کنار کابینتی که سماوری روی اون مشغول قل قل کردن بود ایستاد.

-اگه چاییت سرد شده دوباره برات بریزم؟الین همون طور که خیره ی سماور بود لب زد.-نه خوبه ممنون.مهری استکان رو زیر شیر سماور نقره ای رنگ نگه داشت.-من نمی تونم با این کتری‌ها چای بخورم حتما باید سماور قل قل کنه که چای برام مزه داشته باشه.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
آراد هرگز بخشش را نمی‌شناخت—تا اینکه عشق مازیار را اسیر کرد. او که قصد داشت با ازدواج اجباری، مازیار را عذاب دهد، کم‌کم در دام احساساتی ناخواسته گرفتار می‌شود. اما آیا این رابطه‌ی سمی می‌تواند به عشق تبدیل شود، یا هر دو را به ورطه نابودی می‌کشاند؟
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: برزخ بازوانت
  • ژانر: ازدواج اجباری، عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: پرستو شاه حسینی
  • ویراستار: بخیز
  • تعداد صفحات: 750
  • منبع تایپ: بخیز
لینک های دانلود
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

مطالب پر لایک
مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.