دانلود رمان تازیانه باران از سلمه دادگر با لینک مستقیم

دانلود رمان تازیانه باران از سلمه دادگر با لینک مستقیم

دانلود رمان تازیانه باران از سلمه دادگر PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم

نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر

نویسنده رمان: سلمه دادگر

چکیده رمان تازیانه باران

زندگی پر از اتفاقات غیرمنتظره است.این را وقتی فهمیدم که به عقب نگاه کردم…روزهایی بودند که آنقدر سخت گذشتند که فکر می‌کردم پایانی ندارند، اما بالاخره تمام شدند.و روزهایی چنان زیبا که باور نمی‌کردم تکرار شوند،اما دوباره از راه رسیدند.کسی آمد که گمان می‌کردم بی‌نظیر است، اما وقتی رفت، فهمیدم نه تنها یکی بهتر از او وجود دارد، بلکه تعدادشان از موهای سرم هم بیشتر است! گاهی برای چیزی اشک ریختم که ارزشش را نداشت، و گاهی به چیزی خندیدم که بیشتر از خنده، اشک را می‌طلبید.بعضی روزها فقط گذشتند، و بعضی روزها را زندگی کردم…زندگی همین است: ترکیبی از روزهای خوب و بد!

قسمتی از متن رمان تازیانه باران


می‌گویند گذشت زمان میتواند مرهمی باشد برای تک تک زخم‌هایی که جبر ناجوان مردانه ی روزگار بر دلت کاشته اما من می‌گویم گذشت زمان نه تنها مرهم نمیشود بلکه هر روز با بی رحمی بیشتر زخمی بر زخم‌های قبلی می‌گذارد،

آری جان من هیچ وقت به گذشت زمان دلخوش مکن لبخند بزن گرچه بی دلیل باشد و سعی کن در لحظه شاد باشی زیرا شاد زیستن بزرگ ترین انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت زیرا هنوز نفس می‌کشیم گرچه به دلخواه نباشد زنده ایم و محکوم به زندگی کردن زنده ایم و باید زندگی کنیم آنچه را که به لاجبار نام زندگی نهاده ایم.

باران هیچ حواست هست که این روزها چه بی رحمانه تازیانه می‌زنی بر پیکر نحیف دخترکی خسته که سخت به ستوه آمده از سختی دورانش؟هیچ حواست هست که چقدر تلخی رقم زده ای برایش؟

برای کسی که روزی عاشقانه تو را دوست می داشت تو را پاک و عاری از هر سیاهی میدانست چه شد که سیاهی ریختی بر سفیدی‌های زندگی اش چه شد که نوازش هایت تازیانه گشت؟ چه شد که باریدنت برایش تداعی خاطراتی حزین و تلخ شد؟

کاش به حرمت آن همه عشق کمی صبر می‌کردی و آرام تر می‌زدی صدای هشدار گوشیم بلند شد آهنگ پدر خوانده ای که همیشه عاشقش بودم اما درست از وقتی که شده بود آهنگ هشدار گوشیم و هر صبح که صداش مثل ناقوس تو سرم اکو می‌شد بیشتر و بیشتر ازش متنفر می‌شدم!

دستم رو از زیر پتو بیرون بردم و با حرص گوشیم رو خاموش کردم.چشمام داشت گرم خواب میشد که صدای جیغ مامان بلند شد: تو که هنوز خوابی دختر یادت رفته هفت و نیم باید فرودگاه باشیم؟ ناسلامتی نامزدت داره میاد.

به سختی بلند شدم نگاهی عجین با حسرت به تخت خواب گرم و نرمم انداختم و خواب آلود گفتم: الان آماده میشم .غرغرکنان از اتاقم بیرون رفت : انگار مجبوره شبا تا دیر وقت بیدار باشه.

جوری بی رمق بودم که انگار تو خواب کوه کنده بودم به خاطر درامون موندن از غرغرای بعدی مامان هانیه ام زود بلند شدم و دست و صورتم رو شستم جلوی آینه که ایستادم مثل همیشه بادیدن موهای بلندم عزا گرفتم موهای خرمایی که بلندیشون تا زیر کمرم می‌رسید شونه کردنشون کلی از وقتم رو می گرفت.

بابا هیچ وقت نمی‌ذاشت کوتاهشون کنم بابای مهربونی که من عاشقش بودم بعضی وقتا که حوصله شونه کردنشون رو نداشتم شونه به دست می‌رفتم سراغش و اونم بدون هیچ مخالفتی با لبخند و مهربونی ذاتیش برام شونه شون می‌کرد،

بر خلاف بقیه ی هم سن و سالام میونه ی خوبی با آرایش کردن نداشتم کل آرایشم به برق لب صورتی بود و بس بعد از تعویض لباسام حاظر و آماده رفتم بیرون .

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
زندگی پر از اتفاقات غیرمنتظره است.این را وقتی فهمیدم که به عقب نگاه کردم...روزهایی بودند که آنقدر سخت گذشتند که فکر می‌کردم پایانی ندارند، اما بالاخره تمام شدند.و روزهایی چنان زیبا که باور نمی‌کردم تکرار شوند،اما دوباره از راه رسیدند.کسی آمد که گمان می‌کردم بی‌نظیر است، اما وقتی رفت، فهمیدم نه تنها یکی بهتر از او وجود دارد، بلکه تعدادشان از موهای سرم هم بیشتر است! گاهی برای چیزی اشک ریختم که ارزشش را نداشت، و گاهی به چیزی خندیدم که بیشتر از خنده، اشک را می‌طلبید.بعضی روزها فقط گذشتند، و بعضی روزها را زندگی کردم...زندگی همین است: ترکیبی از روزهای خوب و بد!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: تازیانه باران
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: سلمه دادگر
  • ویراستار: بخیز
  • تعداد صفحات: ۱۰۰۰
  • منبع تایپ: بخیز
خرید کتاب
55,000 تومان
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.