دانلود رمان توهمی به نام عشق (جلد دوم نسخه اصلی ) از عطیه شکوهی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: عطیه شکوهی
چکیده رمان توهمی به نام عشق
رها پس از ازدواج با امیرصدرا و تجربه یک زندگی آرام، ناگهان با چالش‌های غیر منتظره‌ای روبه‌رو می‌شود. حالا او باید برای حفظ عشق تازه‌اش و پاسداری از زندگی مشترکش تمام توان خود را به کار گیرد. اما آیا تلاش‌هایش نتیجه خواهد داد؟ سرنوشت چه نقش‌هایی برای این دو رقم زده است؟
قسمتی از متن رمان توهمی به نام عشق
تو همه ی قول و قرارات با رامین رو به پول حامد فروختی و انتخاب کردی که کنار حامد زندگی کنی؛ بعدشم انتخاب کردی چشمت رو روی ظلم همسرت به من ببندی و هیچی نگی؛
در آخر همه ی اینا دامن خودت رو گرفت اما نه بخاطر نفرین و اه من یا رامین پس بخاطر چی؟ بخاطر اینکه تو خودت اون سبک زندگی رو انتخاب کردی؛ تو خودت عشق رو به پول فروختی و آدما کامل نیستن رویا رامین پول نداشت اما دوست داشت و الویتش تو بودی حامد پول داشت اما دوست نداشت و تو اصلا حتی تو گزینه های الویت هاش هم نبودی خیره به گوشه ای از فرش اشکی از چشمش چکید و زیر لب زمزمه کرد من با رامین چه کردم؟
کلافه پلک بهم فشردم که صدایش را شنیدم در رابطه با تو چی؟ من که از حامد نخواستم با تو بد کنه اون خودش با تو لج بود و ازت بدش میومد پوزخندی زدم سکوت در برابر ظلم یعنی همکاری با ظالم مات نگاهم کرد،
که ادامه دادم سکوت بی جای تو در برابر ظلمی که حامد به من کرد باعث شد اون گستاخ بشه و همون رفتارها رو با تو هم انجام بده وقتی تو خواهرت رو لایق اون حرفا و رفتارها دونستی اونم تویی که خواهرمنی رو با همون کارها عذاب داد.
حق به جانب جواب داد من اگه با حامد برخورد میکردم منو طلاق میداد و بعدش هم خودم هم مامان و بابا آواره می‌شدیم یک تای ابرویم را بالا انداختم.
من اگه با حامد برخورد میکردم منو طلاق میداد و بعدش هم خودم هم مامان و بابا آواره می‌شدیم یک تای ابرویم را بالا انداختم با اون همه سکوت و همکاری که باهاش کردی طلاقت نداد و آواره نشدین؟ غمگین سر پایین انداخت و زمزمه کرد چه قدر سخته برام چی؟که حرفات درسته و نمی‌تونم توجیح براشون بیارم راستش دارم از خودم متنفر می‌شم…
دست دور شانه اش انداختم این حرفا رو نزدم که از خودت بدت بیاد و اذیت بشی؛ برعکس میخوام بهت تلنگری بزنم تا بخاطر حنا هم که شده به خودت بیای و دست از ضعیف بودن برداری دستم را روی بازویش کشیدم به حنا یاد بده در برابر ظلم کوتاه نیاد و برای درست زندگی کردن بجنگه رویا اصل زندگی همینه تا وقتی تو به خودت احترام نذاری دیگران هم بهت احترام نمی‌ذارن…
