دانلود رمان دزدی از جنس فرشته از آلا علی پور PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: آلا علی پور
چکیده رمان دزدی از جنس فرشته
پردیس، دخترِ بارانهای نخستین عشق بود… اما روزگار، با او چنان کرد که گویی زمستان ابدی است. تا آنکه امیرعباس، چون نسیم بهاری، وارد زندگیاش شد. آیا تقدیر، این بار با لبخند به او نگاه خواهد کرد؟ یا تنها فصلی دیگر از درد را ورق خواهد زد؟
قسمتی از متن رمان دزدی از جنس فرشته
به همراه زندایی نوشین و ساحل از اتاق بیرون آمدیم خاله و آقا سروش پشت سرشم امیر عباس و بچه ها وارد شدند و با پدر جون و بقیه در حال سلام و احوال پرسی بودند.
خاله با دیدن ما سه تا برگشت به سمتمان اول با نوشین و ساحل دست داد بعدم من و در آغوش کشید.وای خاله چقد خوشگل کردی ناقلا ماشلا هزار ماشلا عین فرشته ها میمونی.
در جوابش لبخندی زدم: خاله جون لطف داری شما. نگاهی به لباسش انداختم که کت و شلوار یاسی رنگی بود که اندازه کتش تا پایین کمرش میرسید از بالای یقه شم تاب سفید رنگش مشخص بود روی سرشم به شال حریر یاسی انداخته بود موهاشم صاف کرده بود و از دو طرف دوزش ریخته بود و رنگ موهاش به نظرم روشنتر از می آمد.
-خاله ماشالا هر بار که میبینمتون جوون تر میشین اصلا بهتون نمیاد دو تا بچه 18 ساله داشته باشین. لبخندی از سر دل خوشی زد: وای جدی میگی ؟ بعدم برگشت و به آقا سروش گفت: شنیدی چی گفت پردیس ؟ اقا سروش با لحن مهربانی که همیشه نسبت خاله داشت گفت: بله مگه میشه از منزل ما صحبت بشه ولی ما نشنویم.
بعدم سلامی به من کرد و روی یکی از مبل ها نشست. این بار امیر عباس بود که سلام میکرد. زیر لب در جوابش سلامی کردم از کنارشان رد شدم و به بهانه پذیرایی آشپزخانه رفتم.
با حضور امیر عباس کمی معذب بودم و میشد گفت ازش خجالت میکشیدم. داخل آشپزخانه هر چه روی پنجه پا بلند شدم نتوانستم پیش دستی ها را از کابینت بالایی بردارم.
به ناچار علی و صدا زدم: چندی طول نکشید که علی و پشت سرش هم آیلار آمد: جونم دختر خاله چیزی شده؟
با دستم پیش دستی ها را داخل کابینت نشان دادم گفتم: دستم نمیرسه. علی بادی به غبغب انداخت: ایلار جدی قد و قواره رو حال میکنی؟؟؟یادت باشه رفتیم خونه برا داداش دوقلوی خوش تیپت اسفند دود کنی.
ایلار: خوبه ازت یه پیش دستی خواسته ها چیه باز جوگیر شدی؟علی ادای حرف زدن ایلار را در آورد و با لحنی حرص درآری گفت: باز این اسمال آقا حرف زد. زد زیر خنده .
ایلار از بچگی خیلی مو داشت کلا تو این مورد زبانزد عام و خاص بود جوری بود که از 8 سالگی صورتشو اصلاح میکرد ولی به ابروهاش به خاطر اینکه از مدرسه شون گیر میدادن دست نمیزد.
ایلار جیغی سر علی زد: ااااامن حالا شدم اسمال آقا؟؟علی: نه ابجی از اول اسمال آقا بودی و این بار با شدت بیشتری خندید.ایلار از حرص دست علی را گاز گرفت.
علی: دختره دیوونه ولم کن بازهار شدی تو داد زد ما اامااااااان… باز ایلار قلاده شو پاره کرده …داره تیکه پاره م میکنه بیا زود ببندش بعدم با صدایی که سعی میکرد نازک و زنانه باشه جیغ میکشید میگفت… کمک … کمک…کمک.منم کنار ایستاده بودم و ریز ریز میخندیدم که دیدم خاله وارد آشپزخانه شد.
و با هول به علی نگاه کرد.آیلار: گفتی چی و پاره کرده؟؟على غش غش خندید: قلاده شو. خاله با عصبانیت تمام به علی چشم دوخت و چشم غره ای رفت…