دانلود رمان نفس باش به جانم (جلد اول نسخه اصلی) از شایسته نظری PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: شایسته نظری
چکیده رمان نفس باش به جانم
قتل رادمهر، پدرام را به دام اعدام میکشاند. پناه، برای نجات او، تن به ازدواج با آخرین بازماندهی خاندان رادمان میدهد؛ زنی که زیر نقاب عروس، خنجر انتقام را تیز کرده است…
قسمتی از متن رمان نفس باش به جانم
چشم بست و بلند شد به سمت اتاقش رفت با دیدن عکس های خودش و خانواده که روی میز کنار تختش بود لبخند بیجانی بر لبش نشست.
به سمت قاب عکس رفت و برداشتش در حالی که به آرامی اشک می ریخت. دستش را نوازش وار روی عکس برادر در بندش کشید داداشی کاش می شد برگردی خونه کاش کاری از دستم بر می آمد برای آزادیت می کردم نبودنت خیلی برامون تلخه میدونم بیگناهی می دونم.
سینه اش را پر از هوا کرد و نفسش را پر صدا بیرون داد. لب زیر دندان برد و لبه ی تخت نشست کی هم صحبت دردی که به جانش افتاده بود می شد؟!
حتی برای اینکه مادر ناراحت تر از این نشود باید خود را شاد نشان می داد. امان از آتشی که بر دل این خواهر افتاده بود.
با نواز دستی که به خوبی می شناخت چشم باز کرد با دیدن پدر که سرش را نوازش میکرد لبخند به لبنش نشست و سریع نشست. دستش را دور گردنش انداخت و صورتش را بوسید_سلام بابا خوبی؟پدر دختر ناز دانه اش را بغل کرد و بوسید.
_خوش آمدی بابایی با دیدن تو خوبم دخترم. از هم فاصله گرفتن نگاهش صورت پدر را رسد کرد. دستی روی محاسن جو گندمیش کشید._بابا چقدر شکسته شدی تو این مدت.
پدر برای اینکه پناهش دلگیر نشود خندید و از در شوخی وارد شد._پدر سوخته من هر روز جوان تر میشم چی فکر کردی با خودت؟ یا الله پاشو شام حاضره مامانت برات سنگ تمام گذاشته چرا با مانتو خوابیدی؟ زود بیا بابا جان.
خندید ولی پناه می دانست خنده هایش بوی درد می دهد. پدر به سمت در رفت شانههای پناه سست شد به راستی که غمی که از سرو روی خانه میبارید را به خوبی احساس میکرد پدر از اتاقش خارج شد.
با دلی شکسته چشم بست و زیر لب یا ربی گفت و به سمت میز رفت تمام تلاش تا به آن لحظه برای رهایی پسرش بی نتیجه بود. غمی سنگین روی سینه ی پدرانه اش سنگینی میکرد امام مجبور بود برای انسجام خانواده و آرامششان صبوری پیشه کند.
صدای جیغ جیغ و شلوغی ترمه به گوش پناه رسید با خنده لباس هایش را عوض کرد و از اتاق خارج شد ترمه را نیمه ی راه از پشت بغل کرد._ترمه ی عمه چطوره؟
از لپ های سرخ و تپلیش بوسه های درشت و آبدار بر می داشت. ترمه صورت عمه را با دستان کوچکش نواز کرد_عمه جونی کجا بودی؟
او را بغل کرد و بلند شد داشتم درس میخوندنم الان آمدم پیشت بازی کنیم.دندان های ریز ترمه ی چهار ساله با خنده ی معصومانشه نمایان شد…