دانلود رمان آماج از بهزاد با لینک مستقیم

دانلود رمان آماج از بهزاد با لینک مستقیم

دانلود رمان آماج از بهزادPDF و APK و اندروید با لینک مستقیم

نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر

نویسنده رمان: سدنا بهزاد

چکیده رمان آماج

« دختری که بار مسئولیت خانواده را به تنهایی حمل می‌کند. با هر درگیری، زخمی عمیق‌تر بر روحش نقش می‌بندد، اما تسلیم نمی‌شود. حالا، پس از ازدست‌دادن آخرین حامی‌اش، وانمود می‌کند همه چیز تحت کنترل است. اما زندگی، نقشه‌های دیگری دارد. او خود را قربانی می‌کند تا خواهرانش خوشبخت باشند. در پسِ چهرهٔ موفقش در نشریه و روابط صمیمی‌اش، رنجی نهفته است. تا اینکه روزی، خواندن رمان جدیدش، او را به مردی پیوند می‌زند که اسرار گذشته…»

قسمتی از متن رمان آماج

به اتاق ساحل و سایه رسیدم نگاه خسته م از چهارگوشه ی اتاق کرم رنگ به فرش رنگ و رو رفته افتاد نقش‌های برجسته ی گلدار اهمیت نداشت.

گردویی رنگ باخته ی فرش اصلا مهم نبود. به مشت عکس بود یه مشت عکس‌های مربع کوچیک شده نفس عمیق کشیدم هوا آلوده بود یا هوای خونه خفه بود؟

عکس نبودن که انگار نقش های پررنگ از یه چهره خوش نقش بودن خواستم خم بشم و یکی از عکسها رو دقیق نگاه کنم؛

ولی نشد کمرم گیر کرد و همون جا خشک موند سر بالا آوردم با بهت به چهره ی اشکی سایه و صورت پر تعجب ساحل نگاه کردم لب هام دوخته به هم و مات این عکس‌ها بودم لب‌هام در تقلا برای یه حرف هر چند ساده بود خدا دقیقاً کجای دنیای من بی حرکت مونده؟

چشمام ریز شد و یه عکس که سایزش با بقیه متفاوت بود رو دیدم خود لعنتیش بود یه دختر خوش برورو با دو چال عمیق حفره ای شده چشمای کهرباییش مهره ی مار داشتن صورت گردش با پوشش موهای تیره ش تابلو نقاشی راه می انداخت اصلا اون دختر به درک،

پسر لم داده کنارش چی می‌خواست؟ شال افتاده ی قرمزرنگ برای سایه بود خود لامصبم برای ست شدن کفش هاش خریدم، نفسم رفت تا نیاد رفت تا بگه اون مانتوی خردلی رنگ مال ساحل من نیست.ساحل لباس خردلی نداشت.

باید منو کشت از بس که باورهام غلط بود باید منو کشت از بس که اعتمادم به سراب این قدر کمرشکن بود.صدای بهناز بین تموم افکار پوچم پیچید- ساراجان من بهت توضیح میدم…نگاه سرزنشگرم هنوز روی ساحل بود صورتش با آرایش غلیظش رنگ کریهی ساخته بود.

نمی‌خواستم باز مثل همیشه بهناز توضیح های پیچ در پیچ بده نمی خواستم بشنوم که بگه: «سارا اینا جوونن!»من هم جوون بودم مدرسه میرفتم و درس میخوندم ولی آهی کشیدم و پربغض خیره ی صورت به اشک نشسته ساحل شدم.

دستم روی در سنگینی میکرد تکیه گاه من کو؟ کجاست؟ انرژی جمع کردم و به صورت خوش فرم سایه نگاه کردم نی نی چشماش ترس داشت ترس داشته باش تا تو این جوری نشی ترس داشته باش و ببین من فلاکت میکشم لحن تن و صدای آهسته خواستم؛ ولی نشد از ته ته حنجره م داد زدم:- سایه برو بیرون.

سایه با التماس نگاهم کرد التماس بودها از اون‌هایی که دل سنگ آب میشد. اخم هام رو که دید بودن تو این اتاق خفه رو جایز ندونست. رفت و من با تموم قوا در رو کوبیدم کوبیدنم مصادف با لرز تن اندام کوبیدم.

کوبیدنم .اون بود. همین دختر که مثلا میخواست من رو سربلند کنه بنازم ناز شستش رو سربلند کردها اون هم توی ولگردی دندون‌هام توان ساییده شدن روی هم رو نداشتند باید مراعات بهناز رو هم میکردم بهنازی که یه ماه تا فارغ شدنش مونده بود و من هیچ چیزی توی چنته نداشتم…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
« دختری که بار مسئولیت خانواده را به تنهایی حمل می‌کند. با هر درگیری، زخمی عمیق‌تر بر روحش نقش می‌بندد، اما تسلیم نمی‌شود. حالا، پس از ازدست‌دادن آخرین حامی‌اش، وانمود می‌کند همه چیز تحت کنترل است. اما زندگی، نقشه‌های دیگری دارد. او خود را قربانی می‌کند تا خواهرانش خوشبخت باشند. در پسِ چهرهٔ موفقش در نشریه و روابط صمیمی‌اش، رنجی نهفته است. تا اینکه روزی، خواندن رمان جدیدش، او را به مردی پیوند می‌زند که اسرار گذشته...»
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: آماج
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: سدنا بهزاد
  • ویراستار: بخیز
  • تعداد صفحات: 1139
  • منبع تایپ: بخیز
خرید کتاب
45,000 تومان
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.