دانلود رمان از من متنفر باش از مروارید PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
مترجم رمان: مروارید
چکیده رمان از من متنفر باش
یادش بخیر! هشتسالگی، ترنتون ناکس، و یک “بازی” ساده که به افتادن دندان و قیچیکشی به موهایم ختم شد. حالا بعد از سالها، تصادفاً همدیگر را دیدیم… و حدس بزنید چه شد؟ او هنوز هم همان آدم است، فقط حالا با جسارتِ بیشتر و شرورتر! اینبار اما من هم بزرگتر شدهام… و آمادهام.
قسمتی از متن رمان از من متنفر باش
لئو یه بار گفته بود وقتی بابامو زخمی پیدا کردن از برادرش کمک خواسته چون اون تو اف بی آی کار میکنه ولی نمی دونستم تو همین یه هفته ای که بابامو کشتن مامانم این قدر باهاش صمیمی شده.
خشم مثل آتیش تو دلم شعله میکشه هر چی بیشتر بهشون زل میزنم بیشتر عصبی میشم این بابای منه که داریم براش مراسم ختم میگیریم ولی این زنک داره چنگ میندازه سمت اولین عابربانک دوپا که پیدا کرده نه تنها حال به هم زن و بی نزاکته، بلکه واقعاً افتضاحه.
آسپن صدای لئو از پشت سرم میاد وقتی میرم سمتشون بی محلی میکنم. آسپن سلام مامانم میگه وقتی بالاخره متوجه حضورم میشه ولی اونم فقط یه لحظه است چون سریع دوباره برمیگرده سمت مردی که داره باهاش حرف میزنه: ترنت این دخترمه… دخترمه.
فکر کنم با پسر شما هم تقریباً هم سن باشه درسته؟” اون قدر دندون قروچه میکنم که تعجب میکنم فکم پودر نمیشهترنت یه لبخند میزنه و یه جرعه از قهوه ش میخوره آره هست.
-مدرسه ی بلک مانتین میره. مامانم بهش نزدیک تر میشه کف دستشو میذاره رو سینه ش چه تصادفی آسپن هم همون جاست چشمش میافته بهم.
-آسپن عزیزم نمیدونی چه خوبه الانه مراسم ختم شوهرته… با خونسردی میپرم وسط حرفش: یه ذره حرمت نگه دار.
پلک میزنه انگار اصلاً انتظار نداشت این جوری بشنوه “ببخشید؟”با زور جلوی خندیدنم رو میگیرم، دیگه حالم از این نمایش مسخره ش به هم میخوره…
از این ادا در آوردن که انگار همه چی خوبه فقط چون میخواد تو جمع بالا دستی ها جا بگیره از این که همیشه از بقیه طلبکاره ولی خودش حتی یه انگشتشم تکون نمیده واسه چیزی که میخواد.
از این که اون قدر حواسش پرت میکنه که خودش رو که چیزای مهمو نمیبینه…مثل اینکه یه دختر داره.
مامانم خوشگله اون قدری که از قیافه ش مثل یه اسلحه استفاده میکنه مطمئنم دلیل این که بابام این همه سال باهاش مونده همین بوده با وجود اینکه میدونست چقدر آشغاله ولی درونش اون قدر کثیفه که حالمو به هم میزنه…
-شاید اگه انقدر عوضی و ظاهربین نبودی بابا الان زنده بود.این حرفو با تمام زهر و نفرتی که تو دلم براش دارم میگم…صدای تق سیلی ای که میزنه تو صورتم همراه با صدای نفس بریدن اونایی که دور و برمون وایسادن باعث میشه چند ثانیه هنگ کنم هیچ وقت قبلش بهم دست نزده بود…”بسه دیگه آیلین” صدای لئو مثل تبر از بینمون رد میشه خودش میاد وسط بین من و اون وایمیسته. “اینجا وقت این مسخره بازیا نیست.”…