دانلود رمان از پیله تا پرنا از سپیده علیزاده PDF و APK اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: سمیده علیزاده
پروانه شدن تنها سرنوشت ممکن نیست. برخی پیله‌ها در اوج درد، خود را به آب های سوزان می‌سپارند تا به جای بال گشودن، به «پرنا» ابریشمی خوش‌نقش تبدیل شوند. این داستانِ کسانی است که مسیرِ معمول را نمی‌پذیرند و در آتشِ انتخابِ خود، دگرگون می‌شوند… حتی اگر سرنوشت پرواز نباشد.
قسمتی از متن رمان از پیله تا پرنا
چراغ یونیت را روشن کرده و نورش را روی دهانم تنظیم کرد…
سپس مشغول معاینه شد با ضربه ای که به وسیله ی آن ابزار فلزی میله مانند به دندانم وارد کرد، جیغ خفه ای کشیدم.
بیچاره دکتر فورا دستش را عقب کشید و گفت: ببخشید دندونتون عفونت کرده و تا اول این مورد درمان نشه نمیشه اقدامی کرد.
باید یک هفته آنتی بیوتیک مصرف کنید الان هم پانسمانش میکنم تا دردش کمتر بشه اما در کل وضع بقیه ی دندوناتونم خوب نیست…
چند تا پوسیدگی سطحی و یکی دو مورد هم پوسیدگی عمقی دیدم که بهتره در اسرع وقت نسبت به درمانشون اقدام کنید.
وگرنه هر لحظه ممکنه مثل همین دندون فعلی درد بگیرن برای تشخیص دقیق به عکس OPG از کل دندونا لازمه چیزی که کشف کرده بودم هیجان زده ام می کرد.
با اینکه فارسی را سلیس و روان صحبت می کرد، اما تشخیص همان اندک لهجه ترکی هم برای من کار سختی نبود.
هر چند که خجالت کشیدم در این باره سوالی بپرسم.
کار پانسمان، ده دقیقه بیشتر طول نکشید، اما باعث شد بخش زیادی از دردم فروکش کند و بعد از تحمل ساعت ها درد فلج کننده توانستم نفس راحتی بکشم.
نمیدانستم با چه زبانی از دکتر تشکر کنم تا بیانگر عمق قدردانی ام باشد؛ با دستان شفابخشش درد را از تنم بیرون کشیده بود.
حالا که دیگر جانم در عذاب نبود بنظرم حتی خانم منشی هم بسیار زیبا و خوش اخلاق می آمد.
بعد از پر کردن فرم طولانی مشخصات فردی و تاریخچه ی پزشکی جهت تشکیل پرونده تایخ مراجعه ی بعدی برای هفته ی آینده تعیین شد…
به قدری از دیشب درد کشیده بودم که از تجربه ی دوباره ی چنین شکنجه ای واهمه داشتم.
همت کرده بودم تا به اوضاع دندان هایم سامان دهم پایه ترین اقدام برای تحقق آن گرفتن عکس رادیولوژی بود.
پس از انجام عکس برداری و گرفتن داروها بـه خانه بازگشتم.
از دیشب غذای درست و حسابی نخورده بودم…
به جبران این گرسنگی دلم میخواست دلی از عزا در بیاورم
برای ناهار بسته های سبزی و گوشت مخصوص قرمه سبزی که در فریزر داشتم را درون ماکروفر قرار دادم تا یخ زدایی شوند دو پیمانه هم برنج برای کته شستم.
خنده دار بود که تا وقتی که در ایران بودم به خوردن غذاهای مدرن و غربی بیشتر تمایل نشان میدادم.
اما حالا غذاهای سنتی خودمان را با هیچ چیزی عوض نمیکردمیا برخلاف قبلا که قهوه خور قهاری بودم حالا چایی را به هر نوشیدنی دیگری در جهان ترجیح میدادم.
انگار هر چیزی از دسترست دورتر و دست نیافتنی تر می شد، نسبت به آن حریص تر و مشتاق تر میشدی.
برخلاف دیشب دیگر سکوت خانه آزارم نمیداد و این فقط یک معنی داشت…
هنگام به خطر افتادن سلامتی، تمام غم ها و دغدغه های دیگر اهمیت خود را از دست می دادند.
حالا که حلاوت یک نفس بیدرد را با تمام وجود حس میکردم دیگر چیزی برای ناراحتی باقی نمانده بود.
بعد از خوردن ناهار با مهشید تماس گرفتم.
خیلی زود تماسم را جواب داد و تصویرش در صفحه ی گوشی ظاهر شد…
موهایش را به شکل ژولیدهای بالای سرش جمع کرده بود.سلام خوبی؟
