دانلود رمان انفجار تاج (دوجلدی نسخه اصلی) از سمانه حسینی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: سمانه حسینی
چکیده رمان انفجار تاج
صحرا، دختر چشمخاکستری، حالا در تاریکیِ وجود خودش گم شده. دو سال و نیم گذشت و او دیگر خودش را نمیشناسد؛ تبدیل به موجودی شده که حتی آینه هم از بازتاب چهرهاش میهراسد. حالا زیر سلطهٔ مردی عرب است، کسی که کینهٔ عشق گذشته را مثل خوره به دل میخورد. صحرا باید راهی پیدا کند تا از این مرداب روحخوار رها شود، اما آیا قربانی کردن یک دختر بیگناه تنها راه نجات اوست؟ یا شاید آن دختر، همان نیلوفر آبی باشد که در مردابِ تاریک، روشنی میآفریند…
قسمتی از متن رمان انفجار تاج
پوفی کشیدم و رو به روی مامان که رو تخت با سرم متصل به دستش و چشمای بستش حال خرابی داشت نشستم دلم میخواد دهن باز کنم و تا میتونم سر زمین و زمان غر بزنم که چرا مادر خوشگل من نمیشینی سر جات چرا انقدر لجبازی چرا با وجود افت فشار خون شدیدت و کم خونی یکم به فکر خودت نیستی…ولی دلم نمیاد چیزی بهش بگم من که از وسواسش خبر دارم…من که میدونم از اول عمری تا حالا اینجوریه و حرفای من پشیزی روش تاثیر نداره دستم رو روی زانو هام گذاشتم و از جام بلند شدم و با فکر اینکه چیکار کنم مامان دست از این لجباز یاش برداره خودم رو جلوی پذیرش بیمارستان دیدم سرم رو خم کردم و گفتم خسته نباشید اومدم برای ترخیص مریض اتاق 105.
_نام بیمار؟؟؟؟؟؟؟مریم روستا…ایشون بدهیشون تصفیه شده مرخصن. _ببخشید میشه بپرسم چه کسی حساب کرده_من نمیدونم خانم تازه شیفتم عوض شده تشکری کردم و به سمت اتاق مامان رفتم ولی همش فکرم پیش اون شخص مجهول بود یعنی کی میتونه باشه که صدایی از پشت گفت : زیاد به مخت فشار نیار من اینجام باشتاب به پشت سرم برگشتم یه مرد 57 الی 59 ساله ای که سر کچلی داشت با دماغ عقابی و کت و شلوار با تعجب گفتم: من شما رو میشناسم؟؟؟تو نه ولی من خوب تو رو میشناسم… تینا سرلک…اخمام تو هم رفت این کیه دیگه؟ اروم گفتم :شما کی هستین؟ _عجله نکن فعلا مامانت منتظرته…روم رو برگردوندم و به سمت اتاق مامان نگاه کردم و روم رو برگردوندم ولی نبودش با این عجله کجا غیلبش زده بود به سمت اتاق مامان رفتم حالا حالش بهتر شده بود.
پرستار مهربون و خوش قیافه اروم سرم رو از تو دست مامان درآورد و من بازوی مامان رو گرفتم و با هم به سمت ماشینم رفتیم هنوز هم کمی سرگیجه داشت …همون طور که به سمت خونه میروندم همش فکرم درگیر اون مرد غریبه بود ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم حتی اسمشم نگفت. کنار خیابون نگه داشتم ولی خوب پارک نکردم چون عجله داشتم سریع به سمت مغازه و داروخانه کنارش رفتم و هر چیزی که فکر میکردم لازمه رو بر داشتم.داشتم حساب میکردم که به مردی داد زد راننده دویست شیش سریع حساب کردم و رفتم بیرون ولی منظورش ماشین من نبود.منم سوار شدم و گازش رو گرفتم…