دانلود رمان اگلاف از ملیکا میکائیلی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: ملیکا میکائیلی
چکیده رمان اگلاف
کهزاد فخار، سلطان بیتاج و تخت مهمانیهای شمال و جنوب، که لقب ‘پادشاه شام آخر’ رو با افتخار یدک میکشه. یه شب که حواسش به حرف دوستاش نبود، گیر یه پارتی افتاد که میزبانش رو فقط از عکس پروفایل میشناخت. توی اون مهمونی، چشمش به دختری میافته که فکر میکنه فرشتهای نازل شده، غافل از اینکه اون فرشته یه چنگال داره و …
قسمتی از متن رمان اگلاف
مانی با تأسف سری جنباند و مشغول وارسی جسد دختر شد. -چون قسمت کمی از بدنش سبز شده نشون میده که فرد خیلی هم از این ماده استفاده نکرده و حتی تنها یک بار استفاده کرده! دستهام کنج سینهام نشسته و تعجیم توی لحنم مشخص بود. -فقط یک بار؟ سر جنباند و همچنان مشغول چک کردن جای جای تنش بود. حرفی که زده بود توی مخیلهام نمیگنجید که ادامه دادم. -این ماده با یک بار فرد رو نمیکشه کشنده هست اما آروم آروم عمل میکنه و تنها باعث مرگ افرادی میشه که خیلی وقته دارن ازش استفاده میکنن نه یک بار!
قیچی رو برداشته و تاب بندی رو از جلو برید و پاچهی تکه تکه شدهاش رو داخل سطل انداخت. -مشخصه که به تنهایی استفاده نشده و همین ناشی بودن فرد مذکور رو میرسونه از سر یک هوس و خودبینی تمام موادهایی که داشته رو باهم مخلوط کرده و همزمان مصرف کرده و همین هم… اوردوز کرده بود و این در وهلهی اول برام آشکار نبود. همچنان منتظر جواب آزمایش بودیم و مانی با تمرکز تمام بدن جسد رو چک کرد. من از کارم تعلیق شده بودم و هنوز یک روز هم از دستوری که گرفته بودم نمیگذشت که باز هم برگشته بودم بالا سر پروندهای که تمام کمال مال من بود و قرار به باختنش نبود.
صدای پا و نفس نفس زدنهای فردی همزمان توی اتاق پیچید. مانی دست از کار کشیده و یکی از دستکشها رو از دستش بیرون کشید. -نتیجهی آزمایش استاد. تازه فهمیدم پسرکی که اینقدر برای رساندن آن پاکت عجله داشت که بود. مانی شاگردهای زیادی داشت و برخلاف سن کمش اندازه چند پرفسور توی کارش خبره بود. -حق با من بود کوک و ال اسدی و حشیش توی خونش پیدا شده که ثابت میکنه شخص همهی اینها رو باهم مصرف کرده خیلیها صرفا برای خودنمایی هم دست به چنین کارهایی میزنند. چندبار موادهایی که نام برد رو زیر لب تکرار کردم …