دانلود رمان به تلخی شیرین از مریم محرمی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: مریم محرمی
چکیده رمان به تلخی شیرین
زندگی یه بازیِ شیرینه که از بچگی شروع میشه. وسط کشمکش عشق و لجبازی، عاشقا امتحان میشن. آخرش یا عشق میبره، یا دلها میشکنه… انتخاب با توئه
قسمتی از متن رمان به تلخی شیرین
با صحبتهای علی بار دیگر شیرین از نصیحتها و سرزنشهای پدرش فارغ شد اما چند روزی زیاد خود را به او نشان نمیداد و سعی میکرد با خلوت کردن در اتاقش از نگاههای با منظورش هم در امان بماند با این وجود باز هم از اینکه پدر سر سختش با حرفهای علی اینگونه کوتاه آمده بود از این پسر خواستنی لجش گرفته و بیشتر متنفر شد.
متاسفانه چاره ی دیگری نداشت و گرنه هیچوقت نمیخواست علی او را از مخمصه ی پدر نجات دهد.
شیرین به خوبی فهمیده بود که اکثر دختران فامیل و آشنا برای اینکه علی تک نظری به آنها کند چه خودکشیها کرده و چه آرزوهایی در سر میپروراندند ولی چون میدانست به ارزانی در مشتهای اوست از او دوری کرده و بیمحلیش میکرد…
بلاخره وارد دانشگاه هنر شد و تحصیل در رشته ی گرافیک و نقاشی که از کودکی بدان علاقه مند بود دریچه ی تازه ای از زندگی را برایش گشود از همان دوران بچگی هیچ زمان دختر در سخوانی نبود و تنها به فکر فرار کردن از درس و مدرسه بود.
حتی چند بار به جای حل کردن ریاضیات در کلاس وقتی صورت معلم و همکلاسیهایش را نقاشی می کرده معلم باهوش مچش را گرفته و ترکه ای از او نوش جان کرده بود.
یا با اصرارهای پدر به علی که او را در درسها کمک کند به زور چند دقیقه ای او را تحمل کرده و بعد به نحوی از زیر بار درس خواندن شانه خالی میکرد…
روزها همچنان میگذشت و علی به پایان تحصیلش نزدیک میشد و شیرین هم برای عروسی برادرش شهاب با شیدا برنامه ریزی میکرد.
دوست داشت در جشن عروسی شهاب از همه لحاظ بدرخشد چون میدانست با دیده شدن هر چه بیشتر او در جمع پسران فامیل علی چه رنج و عذابی را تحمل خواهد کرد به خصوص اگر کامران هم حضور داشته باشد که میشود نور علی نور…
تا شروع جشن عروسی چند ساعتی بیشتر باقی نمانده بود خانه ی پدری شیرین در منطقه ی خوش آب و هوای شهر با حیاطی بسیار بزرگ با درختانی سرسبز و باغچه هایی گلکاری شده که سالن پذیرایی دلبازی داشت که به خواسته ی خود شهاب به جای گرفتن تالار عروسی برای جشن امشب در نظر گرفته شده بود.
از صبحکارکنان مخصوص چیدمان و پذیرایی برای تزیین سالن در حال تکاپو بودند.
چون قبلا جشن نامزدی و عقد کنان در تالار بزرگی گرفته شده بود مراسم امشب مختصرتر برگزار میشد.
داخل سالن میز و صندلی هایی با روکش ساتن صورتی ملایمی چیده شده و گلدانهای گل طبیعی زیبایی هم روی هر میز گذاشته بودند. شیرین در اتاقش با آرایشگر که موهای خرمایی رنگش را میپیچید تنها بود.
بعد از تمام شدن کار آرایشگر و خروج وی از اتاق لباس صورتی رنگش را که انگار با فضای مهمانی هماهنگ کرده بود پوشید. پیراهن بلند بود و برای میزان کردن قدش صندلهای صورتی پاشنه بلندش را به پا کرد.
حال اندازه تر شد. چون لباس حلقه ای بود دستکش های بلند سفیدش را نیز در دست کرد و ست زیبای گوشواره و گردنبند را نیز بر روی بدنش تنظیم کرد.
بعد از پایان کار در آینه ی قدی اتاق به خود نگاه کرد. چرخی به دور خود زدو به دقت خود را برانداز کرد.