دانلود رمان توکیو از حدیث پورحسین و فاطمه یوسفی با لینک مستقیم

دانلود رمان توکیو از حدیث پورحسین و فاطمه یوسفی با لینک مستقیم

دانلود رمان توکیو از حدیث پورحسین و فاطمه یوسفی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم

نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر

نویسنده رمان: حدیث پورحسین و فاطمه یوسفی

چکیده رمان توکیو

ریاضیات برای بسیاری سرد و بی‌روح است، اما همه زبانی گویا از صفر می‌فهمند… او در زندگی من صفرِ محض بود! چون در قلبم ضرب شد، حاصلش ویرانیِ من شد. چه پادشاه باشی، چه گدا، وقتی در صفر ضرب شوی، دنیایت آواره می‌شود و کاخِ آرزوهایت چون برف در آفتاب آب می‌شود…

قسمتی از متن رمان توکیو

یه جمله رمزی هم برات نوشتم برای ارتباط با ترنر باید از اون استفاده بکنی…با شنیدن حرفش بدون توجه به ادامه کلیپ به طرف سامسونت هجوم بردم و تمام کاغذها رو بهم ریختم تا یک کاغذ کوچک دولا شده دیدم سریع بازم کردم و با کنجکاوی چندبار شماره رو خوندم علاوه بر شماره ی تماس شماره ی نشان و جمله ی نامفهومی نوشته شده بود.

کاغذ رو توی مشتم فشردم و به طرف لپتاپ رفتم فلش رو توی جیب پشتی شلوارم گذاشتم و سعی کردم لبخند بزنم ترنر تنها کسی بود که میتونست به من کمک بکنه

از توی جیب همون هودی قهوه ای چند تا سکه برداشتم و با حالتی طبیعی از اتاق خارج شدم و دعا کردم که راهبی سر راهم قرار نگیره از راهروی کوتاه ساخته شده با چوب گردو که گذشتم راهب آکی رو با لیوان چای به دست دیدم و هول شدم.

بی اختیار و مضطرب دستی توی موهام کشیدم و لبخند زدم مشکوک سری بالا انداخت و سریع به در اشاره کردم :برم بیرون هوا بخورم پیش بقیه،

با ایما و اشاره بهش فهموندم که میخوام توی حیاط برم و اون هم بی تفاوت سری تکون داد و دور شد.با ذوق از معبد خارج شدم.

توی مسیر خروجی معبد چندباری شن و سنگ داخل دمپایی انگشتی ام رفت و مجبور شدم چند دقیقه بایستم و شن‌ها رو بیرون بندازم.

به محض گذشتن از کوچه های سرسبز پر از دست فروش و رسیدن به شهر نفس عمیقی کشیدم و عرق‌های پیشونی ام رو با پشت دست پاک کردم با نگاه خیره ی دختر بچه ای سریع یاد وضعیت چهره ام افتادم و دستم رو جلوی صورتم گرفتم.

پشت لباس کاربنی رنگم رو پایین تر کشیدم و اطراف خیابون رو دید زدم؛ با دیدن یک تلفن عمومی نفس عمیقی کشیدم و کاغذی که توی دستم مچاله شده بود رو دوباره نگاهی بهش انداختم دیگه وقتش بود این بازی کثیف بی هویتی رو تموم کنم.

با عجله وارد کیوسک زرد رنگ تلفن شدم با دیدن جای سکه آهی کشیدم اما با یادآوردی پول خردهای تو جیبم ذوق زده به دنبالش گشتم.

سکه ی یک وون رو وارد تلفن کردم و با شماره تماس گرفتم.با هر بوق آدرنالین خونم بالا می رفت و صدای ضربان قلبم توی کیوسک تلفن می پیچید.

سلام شما با رستوران سوشی خونه تماس گرفتید سفارشتون رو لطفاً بفرمایید.

متعجب تلفن رو از جلوی دهنم دورتر نگه داشتم و باز به شماره ی توی کاغذ خیره موندم مطمئن بودم شماره رو درست گرفتم چند تا نفس عمیق کشیدم و به انگلیسی گفتم_من…. من با مأمور ترنر… یعنی شماره …با استرس تلفن رو با دست چپم نگه داشتم و اعداد شماره نشان ترنر رو خوندم خب ۴۵۲۶۷۸۹

صدای دختر پشت تلفن باز پیچید- خب به یک سوشی سبزیجات یک یک دارگون رول و واسابی…کم کم از شدت استرس داشت گریه ام میگرفت و لحجه نامفهوم و جملات چرت و پرت دختره کمی عصبیم کرد.

پر بغض گفتم:من غذا نمی خوام…خنده ای کرد و گفت: حال امید چه طوره؟

با شنیدن کلمه ی امید سریع امید به چهره ی غم زده ام برگشت و ذوق زده جمله ی نسبتاً طولانی توی کاغذ خوندم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ریاضیات برای بسیاری سرد و بی‌روح است، اما همه زبانی گویا از صفر می‌فهمند… او در زندگی من صفرِ محض بود! چون در قلبم ضرب شد، حاصلش ویرانیِ من شد. چه پادشاه باشی، چه گدا، وقتی در صفر ضرب شوی، دنیایت آواره می‌شود و کاخِ آرزوهایت چون برف در آفتاب آب می‌شود…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: توکیو
  • ژانر: جنایی، معمایی
  • نویسنده: حدیث پورحسین و فاطمه یوسفی
  • ویراستار: بخیز
  • تعداد صفحات: ۱۵۴
  • منبع تایپ: بخیز
خرید کتاب
35,000 تومان
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.