دانلود رمان خطا از مهشاد خواجویی PDF و APK اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: مهشاد خواجویی
«وفادار من» جنگ نیم دختر آزادهای است که چشم به راه عقاید زندانیاش است. عقایدش را بهاسارت گرفتهاند و او با موهایی رها روی شانههایش، بر بالای بلندترین سنگر، چشم انتظار ایستاده است. میان نگاهش یک دشت بینهایت لاله است. لالههایی سفید و پاک. مابین لالهها امید روییده است. امید به فردا…وفا… من برای بازگرداندن فرداها رفتهام… برای ماندن دشت لالهی سفیدی که سفید نخواهد ماند. برای بیداد نکردن حسرت در میهن رفتهام. مرا ببخش!
قسمتی از متن رمان خطا
خشکم زد اشک از گوشه پلکم فرو ریخت. یاد دوران طلایی سروش و باشگاهی که نامش در شهر ورد زبانها بود، دلم را آتش زد.
حالم دگرگون شده بود برعکس دقایق پیش، میل شدیدی داشتم که دستهایم را بر روی صورتم بگذارم و آن قدر برای آن روزهای سروش گریه کنم که اشک چشمهایم خشک شود.
از پشت میز بزرگ بلند شد لیوان آبی برایم پر کرد و به سمتم گرفت در سرم جنگ به پا شد.
باید چه میکردم ریسمان صداقت را رها کردم…نه
روبه رویم نشست و گفت:
از تأسیس تایلند کوچولو تعریف کنید، خانوم فروهر.
چشم هایم با او کوچ کردند و به سرامیک های سفید کف رسیدند.
آشنایی سروش و معین با جرج، توی تایلند وقتی که برای دیدن به مسابقه رفته بودن شکل گرفت.
چند سال پیش؟
پونزده سال قبل.
خب؟
به هیبت او با آن چهره آرام و صدای ملایم و موهای مشکی نمی آمد که صاحب آن صندلی بزرگ و بلند و این اتاق مجلل باشد، بازدمم را بیرون فرستادم.
سروش پای ثابت مسابقات تایلند توی رشتهش بود.
بلافاصله پرسید:
رشتهش چی بود؟ موی تای
در کمال آرامش منتظر ادامه توضیحاتم ماند. مردد مانده بودم تشخیص این که حقیقت بیشتر به سروش کمک میکرد یا دروغ در حال دیوانه کردنم بود.
وقفه ای که میان حرفهایم انداختم طولانی شد. صدایم زد:
خانوم فروهر؟
نگاه حیران و پرسه زنم با تعلل بالا آمد. یک دروغ کافی بود.
آن هم چون پای معین در میان بود. او باید بیرون میماند و کاری می کرد.
به حقیقت از شر دروغ پناه بردم و گفتم:
جرج یکی از خرده اسپانسرهای اون مبارزه ها بود. یعنی شرط میبست سر برنده و بازنده ها؟
سر تکان دادم: با سروش هم توی همون مسابقات آشنا شدن و برای سروش شد یه حامی تو کشور غریب
کدوم کشور؟
گفتم که، تایلند.
با دقت به حرفهایم و عکس العمل هایم گوش میداد و نگاه میکرد….
از تایلند کوچولو بگو…