دانلود رمان شاه دزد دلربا از فاطمه غلامی با فرمت PDF و APK اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: فاطمه غلامی
دلربا دختر فقیریه که توی پرورشگاه بزرگ شده؛ دنبال کار می‌گرده ولی هیچکس به یه دختر ۱۸ ساله که هیچوقت تا حالا کار نکرده و مدرکی نداره، کار نمیده. یه روز دوست دوران بچگیشو که دزده رو می‌بینه و از اونجا ماجرا شروع میشه.
قسمتی از متن رمان شاه دزد دلربا
همینطور پنج دقیقه اے راه میرفتیم از این پله به اون پله…
از اون راهرو به اون راهرو تا بالاخره به اتاق رسیدیم و درو باز ڪرد.
وارد شدیم و من و پشت میزی ڪه همونجا بود نشوند… خودشم رفت
به دورو برم نگاه ڪردم…چهار طرفم دیوار بود…فقط یه طرفم یه شیشه بزرگ بود…
خوب اینم میدونستم ڪه چند نفر دارن من و از پشت نگاه میکنن…
حداقل از توی فیلما دیده بودم…ڪاش الانم فیلم بود…
ڪاش یه خواب بودی، بلند میشدم و میدیدم همه اتفاقات این چند روز همش یه ڪابوس بوده ڪه من و اینقدر ترسونده…
با باز شدن درو وارد شدن یه نفر به داخل اتاق شمو بالا آوردم…
مردے جلوم نشست و نگاهی بهم ڪرد و پرونده داخل دستشو باز ڪرد…
مرده: من سرگرد احمدیم
اینجا من سوال میڪنم تو جواب میدے…طفره نمیری. چرا ڪشتیش؟
من:منــ…. من نڪشتمش
احمدے: دروغ نگو همه شواهد بر علیه توعه…به خدا دروغ نمیگم من…حتی اون آدمو درست نمیشناختم.
احمدے دستشو روے میز ڪوبید و گفت: چند روز قبل از اون حادثه تلفنی حرف زدی بعد باهاش جر و بحث داشتی
توی مهمونی ڪنار هم دیدنتون رد انگشتای تو روی چاقو بوده، تو بالای سرش بودے…
غیر از تو ڪیس اونجا نبوده بازم بگم؟ میگ نمیشناختیش؟
زبونم بند اومده بود و بغض راه گلومو گرفته بود…
نمیدونم توے قیافم چی دید ڪه لیوان آبو پر ڪرد و سمتم گرفت.
لیوانو گرفتم و یڪم ازشو خوردم…
