دانلود رمان طاغوت از دلیار با لینک مستقیم

دانلود رمان طاغوت از دلیار با لینک مستقیم

دانلود رمان طاغوت از دلیار PDF و APK اندروید با لینک مستقیم

نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر

نویسنده رمان: دلیار

چکیده رمان طاغوت

ماشینش را باز می کنم و خودم را در صندلی سمتِ شاگرد جای می دهم‌. صدای شُر شُرِ باران بر سقف ماشین سکوت بینمان را می شکند و من هم چشم می دوزم به قطره های درشت باران به روی شیشه که سعی در پیشی گرفتن از هم دارند‌. اما طولی نمی کشد که صدای گرفته اش این سکوت را می شکند: از کارت مطمئنی؟ به سمتش سر می چرخانم و این بار با دقت به صورتش خیره می شوم؛ به ته ریش هایِ جذابش، به لب هایی که هنگام حرف زدن قلوه ای می شوند. و در آخر به چشمان سبزش که جنگل را در خود نقاشی کشیده بودند. اما من همان هستم. هیچ چیزی در دلم تکان نمی خورد و این را مطمئنم.

قسمتی از متن رمان طاغوت 

اما من دوست دارم!

حس می کنم هر چه که می گویم او بیشتر لجبازی می کند.

با حرص نگاه از او می گیرم و به بیرون از پنجره می دوزم.

تابش خورشید همچنان به روی زمین فرمانروایی می کند.

دلم برای خانه ی پدربزرگم پر می کشد، اما وحشت دارم از این که به آنجا بروم و با مهراس رو به رو شوم.

شاید اگر این حس نبود با مهراس خوشبخت می شدم.

مهراس مرد مهربانیست که هر زنی آرزویش را دارد.

عموم وسی که با سینی در دستش می آید به روی صندلی جمع تر می شوم و جوابی به لبخند مهربانش می دهم:

نوش جونتون.

دامون تشکر می کند و سینی را به سمتم هل می دهد: بردار.

با اکراه ساندویچ را بر می دارم. فویل دورش را باز می کنم.

بویش وسوسه ام می کند.

زیر چشمی به دامون چشم می دوزم که بی خیال گاز به ساندویچش می زند و با لذت می جوید.

با تردید گازی به نان می زنم. طعمش که در دهانم می پیچد با لذت چشم می بندم.

هیچگاه ساندویچی نخورده بودم که این مزه را به من القا کند.

دیگر خجالت را کنار می گذارم و تا انتها ساندویچ را میخورم.

تمام که می شود نگاهم به دامون می افتد که دست به سینه تماشایم می کند.

از خجالت لب می گزم. می خوای بگم بازم بیاره؟

ابرو بالا می اندازم و نوچی می گویم.

چشمانش می خندند…شاید مرا بچه تصور کرده است!

از پشت صندلی بر می خیزیم و من رفتن به بیرون از اینجا را ترجیح می دهم: من بیرونم.

اما قبل از این که بروم سد راهم می شود.

با بی قراری سرم را بالا می گیرم که او کمی خودش را به رویم خم می کند و شستش را به گوشه ی لبم می کشد.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ماشینش را باز می کنم و خودم را در صندلی سمتِ شاگرد جای می دهم‌. صدای شُر شُرِ باران بر سقف ماشین سکوت بینمان را می شکند و من هم چشم می دوزم به قطره های درشت باران به روی شیشه که سعی در پیشی گرفتن از هم دارند‌. اما طولی نمی کشد که صدای گرفته اش این سکوت را می شکند: از کارت مطمئنی؟ به سمتش سر می چرخانم و این بار با دقت به صورتش خیره می شوم؛ به ته ریش هایِ جذابش، به لب هایی که هنگام حرف زدن قلوه ای می شوند. و در آخر به چشمان سبزش که جنگل را در خود نقاشی کشیده بودند. اما من همان هستم. هیچ چیزی در دلم تکان نمی خورد و این را مطمئنم.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: طاغوت
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: دلیار
  • ویراستار: بخیز
  • تعداد صفحات: 1847
  • منبع تایپ: بخیز
خرید کتاب
60,000 تومان
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.