دانلود رمان مرز عاشقی از ناشناس PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: ناشناس
چکیده رمان مرز عاشقی
کارن، جوانی که همیشه مرزهای خطر را رد میکند، با دایانا، دختری که فقط به پول و موقعیت اجتماعی فکر میکند، آشنا میشود. این آشنایی ناخواسته، هر دو را وارد بازیای مرگبار میکند. آیا میتوانند از شخصیتهای مخرب خود فرار کنند، یا این رابطه آنها را به پرتگاه سقوط میکشاند؟
قسمتی از متن رمان مرز عاشقی
با اینکه از اون شب بام تهران کمتر از یک ماه میگذره اما سارا خیلی ساده تر از چیزی که فکر میکردم کشف شد! درست مثل یه مسائله ساده بعد از دومین قرار توی بغلم حل شد! شخصیت مینارو دوست دارم با اینکه نزدیک به یک ساله با همیم اما هنوزم نتونستم این دختر و کشف کنم!
نتونستم درست حسابی بشناسمش هیچوقت ابراز احساسات نمیکنه و شخصیت مجهولی داره سارا الووووو ؟ صدا میاد؟ آره صداتو دارم! سارا – وا؟ عشقم سلام کردما؟ سلام خوبی؟ سارا شروع کرد با هیجان از حال واحوال این روز هاش چند قدم از در فاصله گرفتم وسعی کردم مریم از مکالمه ی ما چیزی نشونه!
ماشینو دور زدم چشمم به تمیزی ماشینم بود و گوشم به دلبری های سارا ماشینو کامل دور زدم و میخواستم برگردم سمت صندلی راننده که با دیدن صحنه ی روبه روم تامرز جنون عصبی شدم!
چند تا خط بلند و عمیق روی ماشینم کشیده بودن مطمئنا این خط ها نمیتونست کار سویچ ماشین باشه سارا پشت خط داشت وز وز میکرد عصبی بودم، رنگ ماشینم سفارشی بود مدت زیادی صبر کردم که رنگ دلخواهمو تحویلم بدن فکم از عصبانیت قفل شده بود،
-سارا باید قطع کنی همین الان.بدون حرف اضافه گوشی رو قطع کردم دست مشت شده امو به جای خط ها کوبیدم. -لعنتی اگه گیرت بیارم زنده ات نمیزارم اما مشکل اینجا بود که حتی نمیدونستم چرا وچه کسی این کارو کرده.
با ضربه ی دستم مریم پیاده شد و گفت؛ چیزی شده پسرم؟ با دست به ماشین اشاره کردم و گفتم؛ اگه مسبب این کار جلو چشمم بود بدون شک میکشتمش مریم دستشو جلو دهنش گرفت و گفت؛ هییی خدا مرگم بده، از خدا بیخبرها چه خصومتی با مردم دارن اخه؟
بی حوصله تراز قبل لگدی به لاستیک زدم گفتم؛ ولش کن بشین بریم با باز کردن در ماشین متوجه کاغذی شدم که به زمین افتاد خم شدم و بلندش کردم متن: تاتو باشی ماشینتو جلو ماشین من پارک نکنی وراه منو سد نکنی نوش جونت به همون اندازه منم حرص خوردم بای هانی!!!
روی برگه جای بوسه با رژلب بود پس کاریه زن بوده اما من ماشینمو جلوی کسی…. بایه کم فکر کردن متوجه شدم… اون ماشین سفید خیلی کثیف جنسیس کوپه آره من درست پشت اون ماشین پارک کرده بودم بایه کم دیگه فکر کردن یادم اومد پلاکش (ص) بود وااااای لعنتی!
اگه حتی یک عدد از پلاکش یادم بود شده تموم پلاک ها رو ردیف میکردم تا پیداش کنم کاغذو توی دستم مچاله کردم و پرت کردم روی داشبرد حرص خوردن فایده نداشت دستم بهش نمیرسه…دلم نمیخواست با عصبانیتم مریمو بترسونم پیرزن بیچاره هر وقت منو میبینه من عصبیم!
ساعت ۹ شب رسیدیم خونه بابا جلوی تلوزیون خوابش برده بود، نمیدونم چرا نمیتونم مثل گذشته دوستش داشته باشم، رو به مریم کردم و گفتم بیدارش کن بره سرجاش بخوابه مریم چشمی گفت و منم راه اتاقمو پیش گرفتم.حوصله ام سر رفته بود حوصله ی نمایشگاه و غرغرهای مهران روهم نداشتم یه مدته به خط در میون سرکار میرم.