دانلود رمان نان و شراب از اینیاتسیو سیلونه PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: اینیاتسیو سیلونه
چکیده رمان نان و شراب
ایتالیای فاشیست، جایی که نان به سختی به دهان دهقانان میرسد و شراب آزادی به کام کسی نیست. دن بنهدتو، کشیشی که حاضر به همکاری با رژیم نشد، حالا در تبعیدی خودخواسته به سر میبرد. با آمدن شاگردانش، بحثهای عمیقی درباره مقاومت منفعلانه در برابر ظلم شکل میگیرد. آیا میتوان با ایدهها انقلاب کرد وقتی بدنها از گرسنگی ضعیف شدهاند؟
قسمتی از متن رمان نان و شراب
هر سه مرد روی نیمکتی از سنگ خارا در پای نهال سرسبز و رعنای زیتونی مینشینند. پیرمرد ما بین آن دو جوان قرار گرفته است.تا مدتی مدید در آن صفا و آرامش باغ به جز آهنگ متناوب صدای دستگاه نساجی مارتا و صدای پایی و ماکو و شانه های دستگاه که کاری قدیمی و زیبا و شریف است صدایی به گوش نمی رسد. پیرمرد می پرسد.حالا لویجی کاندلور و ۲۴ چکار میکند؟ از آن وقت به بعد دیگرخبری از او ندارم.
دکتر نونز یو ساکا میگوید:او دو سال پیش در لیبی به مرض تیفوس مرد. برای من درست مثل این بود که برادری را از دست داده باشم پس از اتمام تحصیلات مهندسی مدت کوتاهی به حساب خودش کار کرده و بعد سه سال بیکار مانده بود. ناچار قبول کرده بود که به سمت کارمندی اداره مهندسی به لیبی برود – چون برای امرار معاش حاضر بود به هر نقطه ای برود.
دو هفته قبل از بازگشت به وطنش که در آنجا میخواست با دختر عموی من ازدواج کند در گذشت خانواده کاندلورو که با خون جگر وسایل تحصیل او را تا پایان تأمین کرده بود اینک بیکس و بی نان آور مانده است.
پیر مرد خاموش میماند سپس دوباره می پرسد.باتیستا لو پا تو ۲۵ چه می کنند؟کنچتینو در جواب میگوید: کار او بازی اسکوپن ۲۶ است و در این فن واقعا هیچکس حریفش نمی شود.آخر روزها چکار می کنند؟
صبحها میخوابد وقتی شامه اش به او فهماند که مادرش ناهار حاضر کرده است از خواب بر می خیزد. بعد از منزل خارج می شود و پی بازی اسکوپن می رود وقتی هم حس می کند که مادرش شام حاضر کرده است بر میگردد و پس از آن باز به دنبال بازی اسکوپن از منزل خارج می شود.
پیر مرد می پرسد:پس او هیچوقت به کار دیگری نمی پردازد؟-چرا روزهای یکشنبه-پس یکشنبه ها کار میکند؟-یکشنبه ها بیلیارد بازی می کند.پیر مرد سر تکان میدهد و خاموش میماند سپس دوباره میپرسد: آنتونیو اسپرانتز ۲۷ چطور؟
ساکا در جواب میگوید:به قراری که شاید شما هم اطلاع داشته باشید او بعد از گرفتن دیپلم متوسطه به تحصیلات خود ادامه نداد تا همین اواخر از درآمد ناچیز دکان سقط فروشی که پدرش برای او بجا گذاشته بود زندگی بخور و نمیری داشت.
ده سال تمام در مقابل واخواست سفته ها و براتهای وعده دار و اجراییه های جرایم خلاف برای ساردینهای ضایع شده و روغنهای تند بو گرفته و رشته فرنگیهای کپک زده و ترازوهای نامیزان مقاومت کرد.
بالاخره کاسه صبرش لبریز شد و خواست تا بخت و اقبال را با خود برسر مهر آورد این بود که قرضهای کلانی کرد و چندی نگذشت که ناگزیر شد اعلام ورشکستگی کند. کار به جایی رسیده است که حالا از ترس طلب کاران – که دایم در کمین او هستند تا پوست از سرش بکنند – غروبها نمیتواند از خانه بیرون بیاید.
ولی حالا از ژاندارسها خیلی بیشتر می ترسد.کارلو کایونه ۳۸ چطور؟ساکا در جواب میگوید: او به مرض سل مرده و یک زن و دو بچه از خود به جا گذاشته است.