دانلود رمان هشتگ از نگار ق PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: نگار ق
چکیده رمان هشتگ
ماری، دختری با ارادهی آهنین، سالهاست عشق یکطرفهاش به آراز را در سینه پنهان کرده است. اما آراز، پسرعموی دور و سردش، هرگز او را ندیده است. تا اینکه یک شب، سرنوشت همه چیز را تغییر میدهد—آراز در یک سانحهی وحشتناک به کما میرود. وقتی بیدار میشود، گذشتهاش را فراموش کرده است. ماری، با قلبی پر از تردید، تصمیم میگیرد دروغ بگوید: «ما عاشق هم بودیم… و تو قول ازدواج به من دادی.» حالا آنها زیر یک سقف زندگی میکنند، اما هر لحظه ممکن است حقیقت آشکار شود…
قسمتی از متن رمان هشتگ
از وقتی چشمهام رو باز کرده بودم فقط اشک و گریه دیده بودم هیچی نمیفهمیدم و متوجه چیزی نبودم فقط فهمیده بودم که بیمارستانم اما چرا و چطوری و اصلاکی؟ هیچی نمی دونستم….در اتاق باز شد و این بار مرد دیگری با روپوش سفید وارد شد. بی حوف نگاهش کردم.
مرد برعکس پزشک قبلی با قیافه ی خندانی نزدیکم شد.خواست حرفی بزنه که پیش دستی کردم: همه ی حس و حالاتمو مرد به دکتر قبلی گفتم لبخند زد: میدونم من روان پزشکم واسه چیز دیگه ای اومدم.
خوشحال شدم بهش احتیاج داشتم زود پرسیدم یه دارویی چیزی به من بده که فقط بفهمم چی شده. آروم آروم پسر به اون جاهاشم می رسیم. تازه بعد دوهفته چشماتو باز کردی… _اصلا چم شده؟ چی شده که کارم به اینجا افتاده؟ یکی یه جواب درست به من بده مغزم خالیه خالی خالیه_الان دقیقا چی میدونی ؟ چی یادته؟
جوابم خودم رو هم می ترسوند_فقط… فقط میدونم اسمم آرازه اونم…._اونم چی؟_من فقط به صحنه تو ذهنمه نمیدونم کجا بود و کی بود فقط یادمه شرایط ترسناکی بود و کسی داد میزد آراز ؟ آراز یعنی اسمتو از اینجا میدونی_خانوم و آقایی هم که اومدن تو بهم می گفتن آراز. من حتما آرازم.
مرد لبخند زد_آرازی پسر نگران ایننباش_چرا هیچی یادم نیست؟ چرا انقدر تو خالیم؟_ضربه ی سختی به سرت خورده چندین جراحی و دو هفته توی کما بودن…خیلی هم غیر طبیعی نیست.
_من… درد دارم سرم تنم ولی اذیتم نمیکنه. من فقط حس میکنم بی هویتم این هیچی نفهمیدنه، هیچی…ندونستنه… داره دیوونه ام میکنه دکتر اونقدری که ترجیحمی دم به خوابم ادامه بدم…_این فکرا رو نکن آروم آروم پیش برو شرایط همیشه اینجوری نمیمونه
_میان بالا سرم گریه میکنن خودشونو مامان و بابا معرفی می کنن، من…با ناله ادامه دادم مگه میشه خانواده امو یادم نیاد؟_همین که یه صحنه ای یادته همین که شنیدن اسمتو یادته خودش چیز بزرگیه یه امید بزرگ تو هم بهش بزرگ نگاه کن از خیلیا که تو وضعیت توئن جلوتری این امید رو سفت بچسب و به خودت زمان بده…
_کدوم امید؟ از خودت فقط یه اسم بدونی میشه امید؟ من حتی می ترسم بهم دروغ گفته باشن. دروغ گفته باشن مادر و پدرمن _همه چی چک شده نگران نباش. همه ی تست ها گرفته شده؟ همه ی مدارک کنترل شده تو واقعا آرازی و اونا هم واقعا خانواده ات._حتی شک دارم تو هم واقعا دکتر باشی…