رمان دختر خوانده نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، خشن، غمگین
تعداد صفحات : 494
خلاصه رمان : سیندخت، به جای بدهی باباش به یه مرد سرد و خشن فروخته میشه که اونو به عنوان دختر خوانده خودش معرفی میکنه اما …
قسمتی از داستان رمان دختر خوانده
چند دقیقه از رفتن سیاوش میگذشت که در اتاق باز شد الی چشمام رو باز کردم پرستار وارد اتاق شد اومد سمتم “سرمتو چرا از دستت کشیدی” حرفی نزدم که ادامه داد “حالت خوبه” دستم رو پانسمان کرد و گفت “مواظب خودت باش دختر خوب” از اتاق بیرون رفت خوابم میومد تشنه ام بودم اما پلکام داشت سنگینی میکرد کم کم پلکام روهم افتاد و خوابم برد “چهار ماه بعد” چهارماه گذشته بود چهارماه ی که برام پر از نا امیدی بود. تو عمارت سیاوش بودم و مامانم نزاشت برم. گفت سیاوش تقصیری نداره ای ن فقط یه اتفاق بود.
ذهنم به عقب پر کشید دو هفته ای از اومدنم از بیمارستان که گذشت خانوم بزرگ و سیاوش تو اتاق داشتن حرف میزدن خیلی اتفاقی حرفاشونو شنیدم. “مامان من بچه میخوام خودتم خوب میدونی که بچه دوست دارم ” “این حرفارو جلو س یندوخت نزنیا همینجوری حالش بد هست بدترش نکن” “میدونم مامان نفهم که نیستم. درست تقصیر من بود اما خب دوست دارم از سی ندوخت بچه داشته باشم” سیاوش بس کن دیگه نمی خوام بشنوم چی میگی خودتم دیدی دکتر گفت فقط با معجزه میتونه بچه دار بشه. چقدر اونروز غصه خوردمـو اشک ریختم اما بعدش باهاش حرف زدم
و گفتم می خوام برم دکتر و از اونروز تا به امروز من هزارتا دکتر رفتم تا شاید امیدی بهم بدن اما هیچی. در اتاقم زده شد و سیاوش وارد اتاق شد. خستگی از سر و روش میبارید از شرکت برگشته بود و امروز با لیلی رفته بودم دکتر “سالم” “سالم” کنارم نشست شقیقه ام رو بوسید و گفت “چیشد” با نا امیدی گفتم “هیچی” سیندوختم انقدر فکرتو مشغول نکن دیگه درست “میشه…نشدم به جهنم نشد” تو فکر فرو رفتم من که میدونستم بچه میخواد برای امید دادن به من این حرفارو م یزد بی هوا پرسیدم “اگه بچه دار نشم ولم می کنی “دیونه شدی چرا ولت کنم؟!
سیندخت، به جای بدهی باباش به یه مرد سرد و خشن فروخته میشه که اونو به عنوان دختر خوانده خودش معرفی میکنه اما ...