رمان دخمه‌های واتیکان

رمان دخمه‌های واتیکان

دریافت رمان دخمه‌های واتیکان اثر آندره ژید دانلود فایل PDF (قابل اجرا در اندروید و آیفون) – ویرایش جدید + لینک مستقیم

آیا پاپ به شکلی مخفیانه ربوده شده است؟ این رمان طنزآمیز و شناخته شده از ژید به داستان کلاهبردارانی نابغه می‌پردازد که قربانیان ثروتمند خود را متقاعد می‌کنند که پاپ توسط فراماسون‌ها به زندان افتاده است. داستان این اثر که از رویدادهایی کمِدی تا صحنه‌هایی عاشقانه و حتی قتل را در خود جای داده، هجویه‌ای از اخلاقیات مرسوم است که بیش از هر چیز در شخصیتِ جالبِ مردی به نام لافکادیو نمود دارد؛ کاراکتری که رفتارهای عجیب و غیرمرسومش باعث به وجود آمدن چالش‌هایی در زمان انتشار کتاب شد. این رمان غیرمعمول از ژید، سؤالی بسیار مهم را مطرح می‌کند: انسان ها در مواجهه با ساختارهای اجتماعی و اخلاقی غیرمنعطف در پیرامون خود، چگونه باید زندگی خود را سپری کنند؟ …

نگاهی گذرا به رمان دخمه‌های واتیکان

آن شب، آنتیم خوابی دید، کسی به در کوچک اطاق می‌زد. نه دری که به راهرو باز می‌شود و نه دری که به اطاق مجاور، در دیگری که او در عالم بیداری ندیده بود و درست رو به کوچه باز می‌شد. همین امر باعث ترس او شد و اول هیچ جوابی نداد. پرتو کم رنگی اشیاء اطاق را روشن می‌ساخت، پرتوی ملایم و مبهم مانند نوری که از یک چراغ خواب ساطع شود، با اینهمه چراغی روشن نبود. در حالی که آنتیم از خود می‌پرسید این نور از کجا ممکن است بتابد، بار دیگر به در اطاق نواخته شد. با صدایی لرزان فریاد زد: چه می‌خواهید؟ دفعه سوم که به در نواخته شد، ضعفی خارق العاده بر اعضاء آنتیم چیره شد، چنان ضعفی که هرگونه ترس و واهمه‌ای را زایل ساخت (چیزی که آنتیم

بعدها مهری آمیخته با تسلیم شدگی می‌نامید.) ناگهان احساس کرد که توان مقاومت از او سلب شده و در اطاق در حال باز شدن است. در بدون صدا باز شد و آنتیم فقط لحظه‌ای آستانه تاریک آن را دید. اندکی بعد، مریم عذرا، مانند آنکه در محلی کوچک سربسته‌ای باشد، در همانجا ظاهر شد. شمایل سفیدی بود که ابتدا آنتیم خیال کرد «ژولی» کوچولوست که چند لحظه پیش او را با آن شکل و پاهای بیرون مانده از پیراهن خوابش دیده بود. اما بعد، کسی را که به او توهین کرده بود شناخت. منظورم اینست که این شکل شباهت به مجسمه چهارراه داشت و آنتیم حتی شکستگی آرنج او را شناخت. اما چهره مردوار مجسمه زیباتر شده بود و متبسم تر از معمول بود. آنتیم بی‌آنکه واقعاً

راه رفتن مجسمه را به بیند، حس کرد که بسوی او می‌لغزد و همینکه بالای سر او رسید، گفت: ای کسی که مرا زخمی کردی، تصور می‌کنی برای شفا دادنت محتاج به داشتن دستم -و در این حال مچ بی‌دستش را بالای سر او گرفت. اینک بنظر آنتیم چنان می‌رسید که از مجسمه نور عجیبی می‌تراود، اما وقتی که ناگهان میله فلزی در تهی گاهش فرو رفت دردی عجیب در بدنش تیر کشید و در تاریکی از خواب بیدار شد. شاید ربع ساعتی طول کشید تا آنتیم به خود آید. کرختی و سستی عجیبی در تمام بدنش حس کرد و بدنبال آن بدنش بطور مطبوعی مورمور شد، بطوری که دچار تردید شد که اصلاً درد شدیدی در تهی گاهش حس کرده باشد. نمی‌دانست خوابش از کجا شروع شده و …

رمان بوک، مرجع دانلود و مطالعه این اثر: رمان دخمه‌های واتیکان

  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.