رمان شاه مقصود نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 1512
خلاصه رمان : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباختهی شیدا میشه… زنی فوقالعاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و یه دختر کوچولو به اسم هستی هم داره!! شیدای ساده و سر به هوا تمام خط قرمزهای صدرا رو زیر پا میذاره و دل و دینش رو بدجور میبره…
قسمتی از داستان رمان شاه مقصود
شیدا چند عدد خلال بادام را به شکل ستاره گوشهی ظرف قرار داد. _آره، یه همسایه داشتیم که عر سال محرما شله زرد میپخت، من همیشه مسئول نوشتن شله زردا بودم. _میخواین کمکتون کنم؟ لبان شیدا به لبخند باز شد. _شما هم میخواین جمع و تفریق بکشین؟ _چی؟ _آقا حامدم میخواست کمک کنه مثلا ولی گفت در حد به علاوه کشیدن بلده. شما چی؟ صدرا دستش را میان بسته ی پودر دارچین برد و مقداری برداشت. _پس به همین میخندیدین؟! _آره، من گفتم لازم نکرده کمک کنین خندهش گرفت. و به حرکات دقیق صدرا روی ظرف شله زرد خیره شد.
ب آخر کلمه را کشیدهتر نوشت. _چطوره؟ نوشته بود یا حبیب. شیدا با تعجب به نقوشی که صدرا طرح زده بود مینگریست. _چقدر قشنگه! شما که از منم خیلی بهتر این کارو انجام میدین! _آره خوب بلدم ولی نه بهتر از شما. _شکسته نفسی؟ لبخند بر لب صدرا مهمان شد. _ای بابا… در همین حین صدای گریه ی هستی بلند شد و هر دو هراسان از جا برخاستند و با گامهایی سریع به آن سو رفتند. _چی شده؟ هر دو یکصدا گفتند و حامد همانجا که نشسته بود ایستاد و هستی را به طرف شیدا گرفت. _نمیدونم به خدا، آروم بودا یهو لب برچید و زد زیر گریه!
صدرا کمی به تندی گفت: _لابد باز عین جاروبرقی افتادی به جون بچه بوسش کردی! پسربچه ای که عینکش فریم قرمز داشت به حرف آمد. _نه عمو صدرا، عمو حامد که مثل جاروبرقی بوسش نکرد، همهش تقصیر امیرحسینه، اون مثل وحشیا بوسش کرد! امیر حسین ضربه ای به پهلوی برادرش زد. _امیرعلی خبرکش! خاک تو سرت کنن! سپس با ندامت سر به زیر انداخت. _ببخشید عمو صدرا! _آخه پسر گلم… شیدا میان حرفش پرید: _اشکال نداره که آقا صدرا، حالا یه بوس بوده دیگه! هستی خانم خیلی ناز نازیه! سپس دستی بر سر امیرحسین کشید.
صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباختهی شیدا میشه... زنی فوقالعاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و یه دختر کوچولو به اسم هستی هم داره!! شیدای ساده و سر به هوا تمام خط قرمزهای صدرا رو زیر پا میذاره و دل و دینش رو بدجور میبره...