رمان کاکائو

رمان کاکائو

دریافت رمان کاکائو اثر ژرژ آمادو دانلود فایل PDF (قابل اجرا در اندروید و آیفون) – ویرایش جدید + لینک مستقیم

رمان کاکائو به قلم ژورژ آمادو (Jorge Amado) داستان مردی فقیر به نام سرگیپانو را روایت می‌کند که به دنبال کار مهاجرت می‌کند و در آن‌جا با نگهبانی آشنا می‌شود که در جریان اتفاقاتی سرگذشتش تغییر می‌کند …

نگاهی گذرا به رمان کاکائو

در جنوب باهیا کاکائو تنها نامی است که به دل می‌نشیند. باغ‌ها موقعی زیبا می‌شوند که درختان پر از میوه زرد رنگ هستند. در اوائل سال ارباب‌ها به افق باغشان نگاه می‌کنند و میانگین زمان برداشت و میزان محصول را پیش خود حدس می‌زنند. سپس زمان “مقاطعه” با کارگران فرا می‌رسد. مقاطعه نوعی قرار داد برای محصول کاکائو است و معمولاً با کارگرانی که زن و بچه دارند بسته می‌شود. آنان متعهد می‌شوند که محصول یک باغ را جمع کنند و می‌توانند کارگرانی را نیز برای کمک به خود استخدام کنند بقیه که مجرد هستند روزمزدی استخدام می‌شوند و باقی کارها را انجام می‌دهند؛ بریدن و چیدن میوه‌ها و گذاشتن آن‌ها در خشک کن‌ها، این گروه شامل بیشترین

تعداد بود. سه هزار و پانصد رئیش برای هر روز کار دریافت می‌کردیم و در فصل‌های خوب تا پنج میلرئیش هم در آورده بودیم. صبح‌ها با چوب بلندی که بر سرش داس کوچکی در آفتاب می‌درخشید، راه می‌افتادیم می‌رفتیم وسط درختان کاکائو برای برداشت محصول توی کشتزار قدیمی کاکائو ژوائو اوانژلیستا که یکی از بهترین مزارع شمرده می‌شد مهمترین گروه کار می‌کرد هونوریو، نیلو، والانتین، من و شش نفر دیگر در قسمت بریدن کار می‌کردیم. ماگنولیا، پیرزن ژولیا، سیمئون، ریتا، ژوائو گریلو و تعدادی دیگر در جمع آوری و باز کردن غلاف کاکائو کار می‌کردند. از این دانه‌های سفید کپه‌های بزرگی درست میشد که از آن شیره می‌چکید. میان ما که در قسمت برداشت کار

می‌کردیم فاصله می‌افتاد و می‌توانستیم چند کلمه با هم رد و بدل کنیم. اما آنانی که در قسمت آوری کار می‌کردند با هم دیگر حرف می‌زدند و می‌خندیدند. دسته حمل و نقل کاکائوی نرم شده می‌رسید و مزارع را پر می‌کرد. کاکائو را به محل خشک کردن می‌بردند. محصول سه روز در حالت تخمیر باقی می‌ماند. ما با رقصیدن، دانه‌های چسبناک را لگد مال می‌کردیم و شیره به پایمان می‌چسبید، شیره‌ای که با آب و صابون هم شسته نمی‌شد. بعد کاکائویی که از شیره خالی می‌شد را روی خشک کن‌ها در آفتاب خشک می‌کردیم. در این مرحله نیز روی آن‌ها می‌رقصیدیم و آواز می‌خواندیم. پاهایمان پهن و انگشتانمان از هم باز شده بود بعد از هشت روز دانه‌های کاکائو سیاه می‌شد …

رمان بوک، مرجع دانلود و مطالعه این اثر: رمان کاکائو

  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

مطالب محبوب
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بخیز رمان " میباشد.