دانلود رمان حاج آقا از شادی قربانی PDF و APK و اندروید با لینک مستقیم
نسخه کامل قابل اجرا بر روی موبایل و کامپیوتر
نویسنده رمان: شادی قربانی
چکیده رمان حاج آقا
تینا، دختری با رویای آمریکا… ولی پدرش شرطی سخت گذاشته: «فقط اگه بتونی همهی درسهای دانشگاه رو قبول بشی!» تینا فکر میکنه همه چیز تحت کنترلشه، تا اینکه امیرعلی، یکی از اساتید دانشگاه، بیدلیل شروع میکنه به سختگیریهای عجیب و غریب! حالا تینا باید بین رویاهایش و این جنگ نابرابر یکی رو انتخاب کنه…
قسمتی از متن رمان حاج آقا
مرتیکه پر رو فکر کرده الان میرم بغل دستش از بغلش رد شدمو خم شدم از رو میز به دستمال ورداشتم که حواسش دقیقه ای به کلاس بود پرت شد.
از فرصت به وجود اومده سواستفاده کردمو سیگار تارو روشن کردمو خیلی فرز و سریع انداختم تو جیبش و با عجله خودمو کشوندم عقب به ثانیه ای نکشید که صدای ترکیدن سیگار تا و بعدش بیرون اومدن دود از جیب عبای حاج آقا معلوم شد.
کلاس منفجر شد از خنده خودمم دست کمی از بچه ها نداشتم خیلی خندم گرفته بود ولی با بدبختی خودمو کنترل کردم…
حاج آقا داد محکمی زد و رو به همه ی بچه های کلاس گفت:ساکت باشید.با چشمای به خون نشسته نگام کرد:چه غلطی کردی؟ -من؟ من چیکار کردم؟ من اصلا مگه نزدیک شمام؟
-بهت میگم برو بیرون یا میری بیرون یا خودم پرتت میکنم بیرون با عصبانیت زیاد خواستم برم بیرون که صدای یکی از پسرای کلاس که همیشه مسخره بازی در میاورد از ته کلاس بلند شد-حالا خوبه تو شکم حاجی نترکید و گرنه خدا میدونه سر ما و کلاس چه بلایی میومد.
دوباره کلاس برای بار دوم رفت رو هوا از خنده ی زیاد.دیگه خودمم خندم گرفته بود و هیچ جوره نمیتونستم خندمو کنترل کنم لحظه ای سرمو آوردم بالا و وقتی قیافه ی حاجی رو دیدم خیلی شیک و مجلسی قبل از اینکه بخواد هر کاری باهام بکنه از کلاس رفتم بیرون پشت در کلاس نشستم و خندیدم.
بعد از اینکه به شکم سیر خندیدم با خودم فکر کردم اگه این ترم مشروط بشم بابا پدرمو در میاره چیکار کنم با این گندیم که امروز زدم و کرمیم که امروز ریختم محاله دیگه بتونم سر کلاس این استاد شرکت کنم،
باید هر جوری شده راضیش کنم که این اشتباهو نادیده بگیره یا بهش تعهد بدم نمیدونم تا کی تو فکر و خیال بودم که بالاخره کلاس تموم شد و بچه ها یکی یکی از کلاس اومدن بیرون وقتی منو دیدن هر کدومشون خنده ای میکردنو رد میشدن با دیدن آخرین نفر که از تو کلاس اومد بیرون سرکی تو کلاس کشیدم و وقتی دیدم حاج آقا تنها هست رفتم تو کلاس…
-حاج آقا-مگه بهت نگفتم برو بیرون واسه چی باز اومدی تو کلاس؟-حاج آقا لطفا میشه این بار رو نادیده بگیرین قول میدم دیگه تکرار نشه.-نه به هیچ عنوان برو بیرون…
حاج آقا خواهش میکنم من به این درس احتیاج دارم و باید حتما این درسو پاس کنم ازتون خواهش میکنم حاضرم هر کاری که میگید انجام بدم تا فقط این اشتباهمو نادیده بگیرین و بذارین سر کلاس شرکت کنم قول میدم که دیگه همچین شیطنتایی نکنم…سرشو آورد بالا پوزخندی بهم زد و دست به سینه نگام کرد-هر کاری؟-آره حاج آقا هر کاری بگید انجام میدم…